ضرورت منطقهبندی زیرساختها درکشور
مقدمه:
غربیها پس از حملۀ نظامی به کشورهای دیگر و برای تثبیت تسلط خود، به ادعای استعمار(طلب آبادانی) و کمک به پیشرفت کشورهای زیر سلطۀ خود روی آوردند. و مدعی شدند که پیروی از روشهای توصیه شده کارشناسان غربی، به کم شدن فاصله بین جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته می انجامد، اما بررسی دقیق جوامع مختلف نشان میدهد که با پیروی از روشهای توصیه شده، وابستگی و عدم تعادل در این جوامع گسترش یافته و فاصله ها به شکافی عمیق تبدیل شده است.
از جمله این عدم تعادلها، نحوۀ توسعه در کشورهای جهان سوم است. بدین شکل که در کنار محرومیت نقاط دیگر کشور، پایتخت و بعضی از مراکز استانها، با تقلید از غرب، با بهرهبرداری از منابع ملی و مصرف کالاهای وارداتی، رشدی کاذب داشته اند. در حالیکه در اغلب کشورهای پیشرفته، تمام نقاط کشور از امکانات توسعه برخوردار بوده و شهر و روستا به شکل طبیعی رشد کرده و نقش خود را در توسعه واقعی کشور ایفا میکنند.
نقش شهر در جهان سوم
در واقع از بزرگترین مشکلات توسعه کشورهای جهان سوم در حال حاضر، شهر و نقش آن است. شهر وضعیت و خصوصیات متمایز کنونی خود را در دوره استعمار بدست آورد. در حالیکه قبلا چنین تضادی میان شهر و روستا وجود نداشت.
استعمارگران، شهرها را چنان شکل دادند که بتوانند موجبات جذب بیشتر ساکنان محلی را در نظام اقتصادی که خود به آنجا آورده بودند، فراهم سازند. شهرهای بزرگ کنونی در حقیقت ابزار تسلط و بهرهکشی هستند. مراکز استانها که در حقیقت جزو شهرهای ماهوارهای پایتخت هستند، خود به صورت مراکزی در آمدهاند که در مدار خود، شهرکهای ماهواره ای جدیدتری را به وجود آورده و به پایتختهای منطقهای تبدیل شده اند.
این شبکه شهرهای منظومهای و شهرکهای ماهوارهای تمام اجزاء نظام کلی جامعه را به خدمت مراکز اقتصادی غرب درآورده و به مانعی برای استقلال اقتصادی کشور تبدیل شده اند.
شهرهایی که به بهای آسیب به محیط اطراف خود گسترش یافته و جایی برای رشد واقعی که بتواند استقلال اقتصادی را تامین کند باقی نمیگذارند، قطب توسعه نامیده شده اند.
در واقع حتی بودجههای عمرانی کشور، اغلب صرف گرفتن امکانات از روستاها و تامین نیاز شهرها میگردد. (مانند ساخت سد) و با دادن امکان واردات، رابطه این شهرهای بزرگ با روستاها و شهرهای کوچک کشور قطع شده و پیوند شدیدی با کشورهای خارجی برقرار میگردد. در حالی که امکان تولید بسیاری از نیازهای جامعه در روستاها، و شهرهای کوچک، با سرمایه گذاریهای اندک وجود دارد.
نتیجه، نا امیدی مردم از کار مفید، ترک روستاها و شهرهای کوچک، گسترش شهرهای بزرگ و وابسته و اشتغال های کاذب و مضر، خواهد بود.
در حالی که در صورت تغییر روش آمایش سرزمین و ایجاد عدم تمرکز و توزیع بودجه کشور به صورت عادلانه و در جهت به روزکردن کشاورزی، دامداری و صنعت بخصوص در شهرهای کوچک و روستاها، اشتغال واقعی و مفید که اساس توسعه پایدار است شکل میگیرد. و به استقلال همه جانبه کشور می انجامد.
استقلال اقتصادی نیز مانند استقلال سیاسی وابسته به استقلال فکر و ذهن انسان است. اگر ما در برنامه ریزی اقتصادی، تابع دیگران باشیم، وابسته باقی مانده و ابزار رشد دیگران خواهیم بود. تصوری جز این ساده لوحی است.
پیروی از روشهای توصیه شده توسط کارشناسان غربی در کشور ما، تا کنون نتایج مخربی داشته است
از نمونه های بارز روشهای ناموفق، که بحران در سطح کشور را نهادینه کرده است، پیروی از آمایش سرزمین تهیه شده به واسطه فرانسویها و ادامه این روش پس از انقلاب است.
نمونه دیگر ایجاد شهرکهای اقماری برای جذب سرریز شهرهای بزرگ به جای توزیع خدمات در سطح کشور بود. این روش نه تنها از مهاجرت به شهرهای بزرگ جلوگیری نکرد، بلکه به آن سرعت بخشید.
به مرور، با اتصال این شهرکها به شهرهای بزرگ، ابعاد آنها غول آسا و به معضلی غیر قابل حل، تبدیل شدند.
وقتی اشتغال در روستاهای ما به دلیل عدم توجه کافی، در وضعی بسیار ابتدائی بوده و حتی دخل و خرج برابر ندارند و شهرهای بزرگ با تکیه بر پول نفت و با سرمایه گذاریهای زیاد به مراکز اشتغال و درآمدهای کاذب و بی حساب تبدیل شده اند، طبیعی است که شهرها برای زندگی انتخاب میشوند. شهرهایی که به دلیل وسعت، غیر قابل کنترل، و زمینه مناسبی برای بوجود آمدن باندهای غیرقانونی و قدرتمند و مانعی بزرگ برای توسعه کشور نیز هستند.
نکته فراموش شده در برنامه ریزیهای کشور، لزوم تعامل سازنده و دوجانبه، بین شهر و روستا است. شهر میتواند در توسعه روستا نقشی موثر داشته وخود نیز به تعادل برسد. تا زمانی که شهر و روستا در مقابل یکدیگر قرار داده میشوند، توسعه واقعی و پویا در هیچیک رخ نخواهد داد.
تقسیمات پیدرپی استانها هم عکس العملی در برابر روابط نامتعادل ناشی از نحوۀ آمایش سرزمین به صورت اقماری است که انحصار اغلب خدمات ضروری به صورت سلسله مراتبی، از پایتخت آغاز شده و به مراکز استانها ختم میشود. لذا هر شهرستان برای به دست آوردن خدمات مورد نیاز خود، به دنبال تبدیل شدن به استان می باشد .
در حالی که این تقسیمات به تقابل استانهای پرشمار کشور انجامیده و امکان برنامه ریزی جامع برای کشور جهت خروج از بحرانها را از میان میبرد.
ضرورت منطقهبندی زیرساختها درکشور
در این راه تنها چاره، منطقه بندی بر اساس فصل مشترک های مهم و حیاتی و توزیع خدمات بر اساس استعدادها و نیازهای هر منطقه است.
با توجه به شدت بحران آب در کشور، مهمترین زمینۀ تقسیمات منطقهای، حوزه های آبخیز در کشور است.
در واقع تقسیمات منطقهای بر اساس حوزههای آبخیز، تنها راهی است که امکان برنامهریزی عادلانه در سطح کشور را میتواند فراهمکند؛ و علاوه بر جلوگیری از تقابل، رقابتهای بحرانزا و آسیبرسانی استانها بهیکدیگر، سبب پیشرفت همسان و هماهنگ مناطق در ایران شود. بخصوص در مناطق مرزی که از اهمیت فوق العادهای در حفظ امنیت کشور برخوردارند.
نکتۀ مهم این است که نباید با همان روش تمرکز گرا عمل نموده و یک نقطه را برای همه نوع خدمات در این مناطق منظور نمود، بلکه باید هر یک از شهرها در یک منطقه، با توجه به استعدادهای خود، مرکز یک نوع از خدمات محسوب شده و در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند.
به عنوان مثال یک شهر با آب و هوای مناسب، مرکز خدمات درمانی، شهر دیگر با استعداد کشاورزی، یا استعداد صنعتی، یا استعداد تجاری، و یا ... هر یک مرکز خدمات مربوطه در سطح منطقه محسوب شده و خدمات خود را به کل منطقه ارائه نمایند.
این نوع خدمات منطقه ای غیرمتمرکز اکنون که امکانات اینترنتی به وجود آمده به آسانی قابل دسترسی بوده و امکان بهرهبرداری از تمامی ظرفیتهای کشور برای رسیدن به توسعه پایدار را فراهم میکند.